۸

ساخت وبلاگ
دو، یک، سه

میرزا سید شهاب‌الدین‌ غروی برخلاف نامش نه روحانی بود، نه عارف و نه هرچیزی شبیه به این‌ها. عطرفروشی ساده بود که به شعر و نجوم علاقه داشت و دستی توانا در نوشتن و سرودن . شاعر شعرهای فراموش‌شونده.شعرهایی که برای دوستی،آشنایی کسی خوانده می شدند و از یاد می رفتند. از آن‌هایی که زندگی‌شان چیز خیلی عجیبی برای روایت ندارد. در یک خانواده‌ی عادی، نه کم جمعیت و نه پر جمعیت در گوشه‌ی شهری به دنیا می‌آیند، کم کم بزرگ می‌شوند و پس از تحصیلات کسب و کار پدر را به ارث می‌برند و در نهایت با دختر یکی از همکاران ازدواج می‌کنند و تا پایان زندگی نه موجی در کار است، نه رکودی و نه حادثه‌ی دردناکی، جز مرگ یک دو تن از اقوام اصلی یا فرعی. درواقع زندگی میرزا پیش از فرزند سومش چیز عجیبی نداشت.. بچه‌هایش را راحت بزرگ کرده بود و هرکدام حالا سال‌های نخست جوانی را گذرانده بودند. هرکدام کار کوچکی داشتند و اندک درآمدی و زندگی جریان داشت.

پری‌وش، همسر میرزا درست در هفتاد و دو سالگی گرفتار جنون شد.اوایل یک خواب بود و بعد به بیداری کشید.. همه‌چیز از یک خواب آغاز شد. پری‌وش خواب دیده بود که چند سفیدپوش به سمتش می‌آیند و تولد فرزندش را تبریک می‌گویند.رهگذرانی بودند با چهره‌ای آن‌قدر نورانی که ندیدنی. یکی‌شان شمع بلند سفیدی به دستش می‌دهد، یکی تکه‌ای تور سفید و یکی شعله‌ای آتش سفید در دستش می‌گذارد.آتشی که دستش را نمی‌سوزاند و در کف دستش جای می‌گیرد.. بعد از بیداری همان شمع و همان تور به شکل غریبی کنار تختش بودند.. خواب را با ذوق و شوق برای هرکس که می‌شناخت، همسر و فرزندانش تعریف کرد . کسی جدی نگرفت.پوزخند می‌زدند. تکه شمعی و پاره توری عادی دلیل نمی شدند برای جدی گرفتن داستانی این همه غریب.

از آن روز به بعد بود که مادر مدت‌ها خودش را در اتاقی حبس کرده بود و با خودش، انگار با نوزادش حرف می‌زند.. اوایل نگران کننده نبود. اینجور وقت‌ها می‌شود همه چیز را به آغاز کهنسالی نسبت داد. که خیالاتی شده پیرزن..اما پس از مدتی خواب‌های مادر عضوی جدانشدنی بودند از زندگیش.. مادر پس از چندروز از اتاق بیرون نیامد مگر برای کارهای واجب. رو به دیواری سفید نشسته بود و از کودکی حرف‌می زد که انگار مدت‌ها بود به دنیا آمده بود .. این آغاز ماجرا بود. ماجرای به جهان آمدن سها.


برچسب‌ها: تجربه های نوشتاری Tango...
ما را در سایت Tango دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vadie78 بازدید : 120 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 8:51